هر آنچه محکم و استوار است دود می شود و به هوا می رود .

ساخت وبلاگ
همیشه اولش نمی دانم از کجا باید شروع کنم ، همیشه این طور بوده ، وقتی توی یک مغازه ، مثلا میخواهم یک جنس را ببینم و بعد تصمیم بگیرم ، جانم بالا می آید تا به فروشنده ، بفهمانم ، چه می گویم ، اما وقتی جنس همان چیز است که می خواستم ، دیگر حرف های فروشنده مهم نیست ، اصلا خود جنس هم دیگر مهم نیست ، می خرمش ، گاهی حتی گران تر از قیمت واقعی ، خیلی وقتها سرم کلاه رفته بابت این از خود بی خودشدگی ، اما خب ، آخرش یکم بالا پایین تر به همان چیز رسیده ام . هیچ وقت هم بعدش به قیمتش که چه بود و چه می توانست باشد ، فکر نکردم . حالا هم همینطور است . میخواهم یک کلام بگویم ، که همیشه جزو دسته اقلیت بوده ام ، چطور مقدمه چینی کنم و چطور برای این نوشته سر و ته پیدا کنم را بگذاریم پای بختِ این نوشته . راستش ، همیشه این طور بوده ، می رفتم توی اقلیت و گاهی حتی سرم بی کلاه می ماند ، توی مدرسه ، حرف ِاولِ اسم ِفامیلم ، جزو اقلیتِ بعد از "جیم" بود و خب باید ، بیست و سه نفر اسمشان خوانده میشد تا به من برسد ، توی دوست شدن ، جزو اقلیت تنها و میز اول نشین بودم و خب ، این یکی آن قدر ها هم بد نبود ، توی روز های نوجوانی ، جزو اقلیت پُرسنده از فروعات دین ، توی روز های بعدتر ، جزو اقلیت تصمیم گیرنده برای آینده خود و حرف های قلنبه سلنبه زَن توی کلاس و خانواده ، توی روز های بزرگ شدن ، جزو اقلیت کتاب مذهبی خوان و عزلت نشین ، توی مجالس و مراسم ها ، جزو اقلیت ساده پوش و بی آلایش ، توی خیابان و مکان های عمومی ، جزو اقلیت چادر پوش . همیشه جزو اقلیت بوده ام و خب ، خیلی بارها شده که تصمیمات دیگری گرفته ام . توی همه ی زندگی ام ، متون مقدسی وجود داشته که نباید از آن ها تخطی می کردم ، وگرنه گناه کار می شدم و کافر ، و بارها شده است که کافر شده ام . توی تمام زندگی ام ، چیزهایی بوده که محکم و استوار باشند و اما حالا ، همان محکم ها دود شده اند و به هوا رفته اند . و من دوباره شروع کرده ام به نوشتن و ساختن متون مقدس خودم ، همان وقت هایی که توی اقلیت بودن را انتخاب می کردم ، همان وقت هایی که توی اقلیت ماندن را رها نمی کردم ، پیش می رفتم و انتخاب می کردم و خب گاهی آنقدر مطمئن و گاهی حتی پاهایم لرزیده بابت انتخابشان ، اما پیش رفته ام و به چیزی ورای همان یک انتخاب رسیده ام . راستش حالا توی چند خط ، نوشتن از آن چیزی که من به آن رسیده ام و آیا شما هم به آن رسیده اید ، کاری ابلهانه است ، من تنها طرح دعوی می کنم ، ازتان می خواهم ببینید ، یادتان بیاید ، شما کجا در اقلیت مانده اید ، چقدر تاب آورده اید و کجا وا داده اید ، وقتی از روزگارِ روزه و امساکتان گذشت ، چه به دست آورده بودید ، چه را از دست داده بودید ، آیا می ارزید ؟ مدت هاست که با این سوال مواجه ام ، با این پرسش بزرگ که آیا متن مقدسی که خودمان برای خودمان نوشتیم ، به رستگاری ختم خواهد شد ؟

بعد از بیست سال برای اولین بار...
ما را در سایت بعد از بیست سال برای اولین بار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0badazuof بازدید : 112 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 23:56