می خوانم، می خوانم، می خوانم، تو خواندن منی.

ساخت وبلاگ

همیشه وقتی از همه جا می مانم، این برگه سفید را باز می کنم. حالا هم از همه جا مانده ام. نفس های آخر راهی است و من شاید سر از پا نشناسان هم خوشحالم و هم غمگین. دیروز بود داشتم فیلم شب یلدای ۸۶ مدرسه راهنمایی شاهد را می دیدم، همه کوچک بودیم به اندازه ده سال و این روز را حتی به خواب هم نمی دیدیم. هر کدام برای ده سال بعد آرزویی کردیم، تا لحظه ایی که نوبت به خودم نرسیده بود، خیال می کردم من آرزویی نکرده بودم، اما آرزو کرده بودم. جملاتم اینگونه بود،« برای کسانی که ده سال دیگر به سر قرار می آیند و یا فقط فیلم این روز را می بیندد آرزو می کنم رویاهای کودکیتان را فراموش نکنید.» انگار برای من ِده سال بعد خودم پیغامی فرستاده باشم. که من گذشته ی تو از تو که آینده ی منی آرزویی دارم و آن به یادآوردن رویاهایی است که شاید فراموششان کرده ایی. و همین جمله کافی بود تا ساکت بمانم و خیال کنم که دری به سوی گذشته باز شده و من خود ۱۳ساله ام را با آن نشاط و فرح که از امیدواری سال های بی خبری ناشی می شد، دوباره به خاطر بیاورم . به همان وضوح ؛ و روزگاری که بر آن دختر شاد ۱۳ ساله گذشت را دوباره مرور کنم و پیش خودم زیر لب بگویم " عزیزم". به خود ۱۳ ساله ایی که هنوز نمی دانست ناکامی و شکست و شکست و شکست چه طعمی می تواند داشته باشد و از خوش خیالی و مثبت اندیشی های عصر روانشناسان نبود که آن حرف را می زد، حقیقتا خوشحال بود. روزگار خوبی راچشیده بود ، قرار های سخت و نرسیدن ها و نشدن ها هنوز سرکلشان پیدا نشده بود و یا شاید هم شده بود اما باوری عمیق به خود و رویاهای کودکی راه را هموار می کرد . این روزها از هر جهت روزگار میزند، از هر کدام طرف ناکوک و ناساز. می رقصیم اما با همان نوای کم لطفش ، قلب را آبدیده می کنیم توی این روزگار اما برای خود ِ ده سال بعدم خواستم صحبتی بکنم، اگر بودم و اگر نه باشد تا باقی بخوانند. اگر ده سال بعد این تاریخ اینجا را می خوانی، زندگی همیشه سخت بوده و این روال عادت مدام آن است، اما هستند لحظاتی که خواهی گفت ، این زندگی را دوست دارم با همه کمی و کاستی هایش. زندگی هرگز قرار نبوده بر تو آسان بگیرد که اگر چنین بود لحظات کوتاه و گذرای لذتبخش هم دیگر معنایی نمی داد. هر قدر روز و شب هایت سخت و با رنج بگذرند، صبحی از راه می رسد که رنج در آن پایان یافته است. اگر ده سال گذشته و این را می خوانی، وقتش رسیده که آن چه همیشه در ذهن داشتی را انجام دهی. 

بعد از بیست سال برای اولین بار...
ما را در سایت بعد از بیست سال برای اولین بار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0badazuof بازدید : 120 تاريخ : جمعه 28 ارديبهشت 1397 ساعت: 16:28